واقعا چرا باید بچه دار شد. تووی این جامعه!

تنها مدارا می کنیم ...

پ.ن. چهارشنبه ها عصر- سطح شعور - اداری

اضافات : مقاله زیر توی سایت ورزش۳ خیلی خوب بود. عالی بود!

یادداشت ویژه: چگونه ببازیم اما شکست نخوریم؟

سرگذشت...

تووی این سه روز، از پنج شنبه تاحالا، با دو نفر دعوام شد. فقط دست به یقه نشدیم! 

پنج شنبه با کابینت ساز حرفم شد. گفتم اصلا نمیخوام کار کردنت رو. و ...

امروز هم با پیمانکار خونه. گفت بیا فلان کار رو کردیم چک کن. گفتم تا حالا هر کاری دوس داشتی کردی، از الان به بعد هم هر غلطی دوس داری بکن! و ...

مردم خیلی راحت و بی تفاوت برخورد می کنن با مسئولیتی که دارن.

سرگذشت...

اینو یه جایی دیدم خوشم اومد. کسی این رو نوشته بود که، باران ...  حس آشنایی داره! یعنی، خب، خب کاش ...  از اون حرفاست که دقیقا ...   درست مثل آن که جنازه ی کارگران معدن را از خاک بیرون بکشی تا دوباره به خاک بسپاری ... اگرچه به ظ سرگذشت...

هرچند تاحالا به دید مسخره به این جمله نگاه میکردم ، اما الان فکر میکنم که واقعا دلیل اصلی طلاق، ازدواجه!

یک پیمان که هیچ دید درستی ازش نداری اما همه زندگیت رو پوشش می ده و کل عمرت باید بهش پایبند باشی. 

پ.ن. حداقل همشهری بودن رو رعایت کنید!

سرگذشت...

وقتی مطلب خاصی، داستان، جوک، روایت، حکایت یا هرچیزی رو می خونید، فقط برای خندیدن یا افسوس خوردن به حال طرف یا جامعه نیست. فکر کنید خودتون چقدر اونجوری هستید؟ و اصلاح بشید

سرگذشت...

۱- چند روزی هست، از بعد عید، با همکاران و دوستان راجع به مشکلات زندگی حرف میزنیم. مشکلات از نوع زندگی مشترک و نه پول و کار و سایر چیزها. تقریبا همه مشکلاتی دارن. چیزهایی که به چشم نمیاد. نه قبل ازدواج و نه حتی بعد ازدواج. وقتی دلگیر شدی، میری مرور می سرگذشت...

انقدر از ماموریت بدم میاد که اولین سفرم به بندر عباس هم در هتل گذشت!

دوس دارم شهر رو ببینم. و دریا رو. اما حال بیرون رفتن ندارم.

و اما بعد : حاصل این ماموریت درمانگاه و سرم و ۴۸ ساعت خواب مطلق بود. آخر هفته ای که در تخت گذشت!

سرگذشت...

امروز جایی رفتم که دلم ریخت.حدود ده، دوازده سال  پیش چند سال از بهترین سال های عمرم اینجا گذشت. برای درس. کم نیومدم اینجا بعد از اون دوران. اما برای اولین بار این حس رو داشتم.  شاید چون سفر کاری بود و اولین بار بود که تنها اومدم. حس کردم یه سرگذشت...

جدی چه چیز جالبیه عشق!

وقتی نباشه خوبی های آدمم دیده نمی شه

سرگذشت...

دیشب تا ۹ شرکت بودیم! جلسه بود. کلی چالش و کار عقب افتاده. هر سه تا دکتر بودن. بچه ها افتاده بودن به جون هم !با من هیچ کاری نداشتن. فقط بودم چون باید می بودم. در نهایت فقط دکتر بزرگ داشت کار من رو به اسم  یکی دیگه میزد. گفت فلانی این کار رو سرگذشت...

وقتی دختر و پسرهایی که معلومه دزدکی روی صندلی پارک خلوت کردن رو میبینم ، خوشحال میشم. فکر میکنم هنوز برای بعضیها دنیا تموم نشده. هیجان ، عشق، و امید هنوز وجود داره.

 هنوز هستن کسایی که خسته نشدن و اول راه هستن. لذت میبرند و هر شب با خیال پردازی به خواب میرن. هنوز زندگی جریان داره!

+ ایستاده در غبار رو دیدم. اتفاقی. جالب بود. در واقع مستند قشنگی بود. یکم بیشتر از قشنگ شاید! برای من که مستند دوست دارم البته. سبک جدیدی از فیلم های دوران جنگ

سرگذشت...

هر کی عوضی تر و وقیح تر باشه بالاتر میره یا هرکی که بالا میره عوضی و وقیح می شه؟ ! 

همه جا اینجوریه یا فقط اینجا ؟

پ.ن. یا ابالفضل ...

سرگذشت...